به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، حسین صمصامی در نشست کارگاه زمستانه مطالعات علوم انسانی گروه اقتصاد پردیس دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه آنچه در حوزه بانک رخ میدهد همان چیزی
است که در رشته اقتصاد توسط اساتید دانشگاه ارائه میشود، اظهارداشت: اینجا نمیتوانیم یقه کسی را بگیریم زیرا اشکالات اساسی در حوزه نظریه پردازی و تحلیل و استفاده از نظریات اقتصادی وجود دارد.وی افزود: اول اردیبهشت ماه 59 تعدادی از دانشجویان خدمات امام رسیدند و ایشان فرمودند دانشگاهها باید اسلامی شود. اگر چه اقداماتی آغاز شده بود اما از آن زمان تا سال 62 دانشگاهها تعطیل شد. سال 62-63 شورای عالی انقلاب فرهنگی شروع به کار کرد و بحث تحول در حوزه علوم انسانی آغاز شد.
این اقتصاددان با اشاره به جمله امام (ره) مبنی بر اینکه دانشگاه مبدأ تمام تحولات است، گفت: معنای این جمله این است که فکر از دانشگاه بیرون میآید و به تدریج به مرحله اجرا میرسد و اگر دانشگاه اسلامی تاسیس کردید، در مقام اجرا هم نظریات منبعث از اسلام اجرا میشود. حال ببینم با گذشت 35 سال از تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در کجا قرار داریم.
* دانشکدههای اقتصاد راه حل در اختیار جامعه قرار نمیدهند
این اقتصاددان با بیان اینکه اگر نگاه کنیم میبینیم که در این مدت متون اصلاح و ابلاغ شده اما تحولی در حوزه علوم انسانی نداشتیم، گفت: حداقل اینکه آنچه که در دانشگاهها تدریس و مورد بحث قرار میگیرد، برای حل مسائل نیست و واقعا دانشگاه راه حل مسائل را در اختیار جامعه قرار نمیدهد. حواسمان باشد کسانی که در چند دهه اخیر به عنوان وزیر اقتصاد مشغول به کار شدند، همه از اساتید دانشگاه بودند. البته به غیر از یک نفر (کرباسیان) که فارغ التحصیل رشته اقتصاد نیست ولی در مدت طولانی اساتید اقتصاد در دانشگاهها وزیر اقتصاد میشدند،اما چرا مسائل اقتصادی کشور حل نشده است.
وی افزود: من این را مرتبط میدانم به نوع مسائل و مباحثی که ما در دانشگاهها تدریس و بحث میکنیم. یک نکتهای که باید به آن توجه کنیم حقیقت مباحثی است که در دانشگاه میخوانیم. مسائلی که در دانشگاه درس میدهیم بر پایه چه مبانی نظری در حوزه هستیشناسی، انسانشناسی و معرفت شناسی شکل گرفتهاند.
* حقیقت علم اقتصاد چیست؟
صمصامی با طرح این سوال که حقیقت علم اقتصاد چیست؟ گفت: اگر اساتید دانشگاهها و دانشجویان به درک حقیقت علم اقتصاد نرسیم این چرخه به همین شکل ادامه مییابد و این روند ادامه خواهد داشت. من دانشجو میشوم، استاد به من درس میدهد و بعد میشوم استاد و به دانشجویان درس میدهم و همین روند تکرار میشود.
وی ادامه داد: علم اقتصاد براساس مبانی فکری و فلسفی خاصی شکل گرفته است که معمولا در دانشگاهها به دانشجو نمیگوییم. مجموعه این اعتقادات در سه حوزه معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی قابل جمع است. در حوزه معرف شناسی، اصالت را به عقل میدهد و میگوید عقل هر چه را تشخیص دهد، همان ملاک است.
این اقتصاددان تصریح کرد: آنچه که عقل نشان میدهد همان است. بحث تجربهگرایی و اثباتگرایی در اینجا مطرح میشود و میگوید تنها راه رسیدن به علم تجربه و آزمایش است و چیزی غیر از تجربه و آزمایش وجود ندارد. آنچه که هم در دنیا وجود دارد در چارچوب طبیعت است که تنها قوانین و نیروهای طبیعت در جهان فعال هستند.
وی با بیان اینکه این تفکر ارتباط خود را با ماوراءالطبیعه قطع کرده است، گفت: بنابراین معرفتشناسی در این حوزه تنها آن چیزی است که دیده میشود. در ارتباط با ماهیت وجود روابط را مشخص کرده و معتقد است خداوند خالق بوده اما بشر و مخلوقات را بر اساس قانون طبیعت رها کرده است. در حوزه دین هم از منظر دینطبیعی به موضوع نگاه میکند و میگوید من بر اساس آنچه که از طبیعت به دست میآورم به خدا میرسم و نه به ارتباط وحیانی.
این استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی افزود: وقتی چنین چارچوبی تدوین میشود به صورت آگاهانه دین از چارچوب محاسبات اجتماعی و سیاسی کنار گذاشته میشود. بنابراین چارچوب و قواعد بر اساس اصول طبیعت تدوین میشود مواردی از قبیل تعادل خودکار مکانیکی و مکانیزم عرضه و تقاضای بازار برگرفته از همین مبانی است.
وی در توضیح بیشتر مبانی تفکر غرب، گفت: این تفکر نگاه خود را به انسان مشخص کرده است او میگوید ماهیت انسان روحانی نیست بلکه تنها غایت انسان تأمین و ارضای نیازهای فردی و جسمی است. انسان آمده است لذت ببرد و لذت خود را حداکثر کند. در این دنیا لذت خوب است و رنج بد و آنچه که در این دنیا به لذّت منجر میشود مطلوب است و مبانی اخلاقی بر اساس این تفکر طرحریزی میشود. در این تفکر انسان هر آنچه که انجام میدهد برای منافع شخصی خود است.
* استخراج اصل مالکیت خصوصی از مبانی نظری تفکر غرب
صمصامی با تاکید بر اینکه بر اساس این مبانی نظری، قواعدی استخراج میشود که در علم اقتصاد و نظریات اقتصادی مستتر است، تصریح کرد: در واقع با دقت و به شکل خیلی منسجم این ساختمان بنا میشود. یکی از قواعدی که در حوزه اقتصاد در این چارچوب استخراج و تئوریزه شده اصل مالکیت خصوصی است. در این قالب هر فردی به عنوان مثال یک معدن کشف کرد، حق استخراج از آن معدن را دارد و تنها مالیات آن را باید به دولت بدهد. فرد آزاد است به دنبال منافع شخصی خود برود و کسب سود کند.
* نهادسازی در غرب دقیقا متناسب با چارچوب مبانی نظری بود
وی افزود: بعد از این تئوریپردازیها نظام سرمایهداری و لیبرالیزم به دنبال نظامسازی و قانونگذاری میرود که این نظامسازی منسجم و هماهنگ است. مالکیت خصوصی به عنوان یک قانون در میآید و تعدی به آن غیرقابل پذیرش است. بنابراین پیش از اجرا برای مالکیت خصوصی نظامسازی میکنند به همین دلیل است که یکی از اقتصاددانان به این مسأله میپردازد که چرا اقتصادهای در حال توسعه قواعد نظام سرمایهداری به درستی کار نمیکند. وی میگوید دلیل عدم کارکرد درست نظام سرمایهداری در کشورها عدم نظامسازی و نهادسازی در چارچوب مالکیت خصوصی در آن کشورهاست.
این اقتصاددان اظهارداشت: البته این مواردی که من میگویم در دفاع از تفکر غربیها نیست اما معتقدم که باید به خوبی آن تفکر را شناخت. غربیها بر اساس همین نظام، سیستم بانکی خود را طراحی کردند به همین دلیل در بانکداری غربی با آنجا که بنگاه اقتصادی است و مسائلی مانند ربا به هیچ وجه در این تفکر سیستم طراحی شده مورد توجه قرار نگرفته است.
وی با بیان اینکه در همین چارچوب بورس، بازارهای مالی، بانک و نهادهای جدید اقتصادی شکل میگیرد، گفت: وقتی چنین نهادهایی شکل میگیرد قطعاً به تدریج رفتارهای جدیدی را به وجود میآورند زیرا افراد در قالب زمین بازی که طراحی شده است حرکت میکند. حال چند سؤال اساسی مطرح میشود اول اینکه اگر این افراد به دنبال منافع شخصی خود بروند آیا حرکت برای کسب منافع شخصی منجر به تخصیص بهینه منابع میشود؟ آیا رفاه جامعه حداکثر میشود؟ نتیجه این قواعد و نظامها چیست؟
* شروع تئوریریزه کردن اقتصاد از آدام اسمیت
صمصامی با بیان اینکه در اولین گام آدام اسمیت با نگارش کتاب ماهیت و علل ثروت ملل در سال ۱۷۷۶ به این سؤالات پاسخ میدهد، افزود: در این کتاب اسمیت میگوید با حرکت افراد به سمت منافع شخصی فعالیتها تخصصی شده و تقسیم کار شکل میگیرد و در نهایت رفاه اجتماعی حداکثر میشود. چارچوب و بنای اقتصاد خرد با همین قواعد شکل میگیرد. تابع عرضه و تقاضا در اقتصاد خرد همین گونه است و در ادامه مباحث اقتصاد خرد به تدریج به تابع رفاه اجتماعی و اقتصاد رفاه میرسد. در چارچوب تئوریهای اقتصادی، ضمن ارائه تحلیل، از مسیر ریاضی هم به اثبات مسائل میپردازد و آن چنان با ریاضیات این تئوریها اثبات میشود که هر انسان ناآشنا نسبت به ریشههای این تفکر را متعجب میکند.
* تاثیر بحران اقتصادی 1929 و بازطراحی نظام سرمایهداری توسط کینز
این استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: این تحلیلها وجود داشت تا بحران اقتصادی ۱۹۲۹. این بحران به این دلیل شکل گرفت که بازیکنان به جای گل زدن به تیم حریف به تیم خود گل میزنند. آیا موقعیت نبود ماهیت نظام سرمایهداری تغییر کرده بود؟ آیا دیگر افراد به دنبال منفعت شخصیت خود نبودند. خیر این شرایط تغییر نکرده اما چون ساختارهای اقتصاد به شدت تغییر کرده بود و نظامهای مالی گسترش پیدا کرده بود افراد در زمین بازی جدید رفتار میکردند که نفع شخصی آنها در تضاد با منفعت اجتماعی قرار گرفته بود.در نتیجه بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ به وجود آمد.
وی افزود: هنر اقتصاددانی مثل کینز این بود که توانست این تغییر رفتار و شکلگیری فضای جدید را شناسایی کرده و برای فضای جدید اصول و قواعد تازهای را مطرح کند. کینز توضیح داد که چرا افراد پسانداز میکنند اما سرمایهگذاری نمیکنند و پول را در فضای سفتهبازی و دلالی میبرند و یا اینکه چرا افراد پیش از آنکه مصرف کنند پسانداز میکنند و این منجر به رکود اقتصادی شده است.
صمصانی با بیان اینکه تئوریهای کینز منجر به تولد علم اقتصاد کلان شد، گفت: در واقع هر آنچه که دانشجوی رشته کارشناسی در حوزه اقتصاد کلان میخواند همان مواردی است که کینز در نظریات خود مطرح کرده بود اما این اقتصاددان تأکید کرده نظریاتی که من در حوزه اقتصاد ارائه میدهم در چارچوب اقتصاد سرمایهداری قرار میگیرد.
* وقوع 12 بحران اقتصادی پس از کینز
وی با اشاره به وقوع ۱۱ بحران اقتصادی نظام سرمایهداری از سال ۱۹۳۶ تا ۲۰۰۸ میلادی، گفت: این ۱۱ مورد که بند همه آنها را از سایت فدرال رزرو دریافت کردهام، دلایل مختلفی داشته است که شامل نقش بانک مرکزی، تغییر و تحول در نهادها و تغییر رفتار افراد میشده است. اولین بحران ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۰، دومین بحران ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹، بحران سوم ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۴، بحران چهارم ۱۹۵۸ تا ۱۹۵۹، بحران پنجم ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۱، بحران ششم ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۱ و بحران هفتم ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ که یکی از بزرگترین بحرانهای اقتصادی به دلیل شوک افزایش بهای نفت بود. در همین شرایط اقتصاددانان نئوکلاسیک ظهور کردند.
این اقتصاددان تصریح کرد: بحران هشتم سال ۱۹۸۰، بحران نهم ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱. در همین دهه ۸۰ بود که نئوکینزینها در برابر نئوکلاسیکها قرار میگیرد و تئوریهای جدیدی در حوزه شناخت رفتار انسان در اقتصاد مطرح و به ثبت میرسد. ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ بحران دهم اقتصادی به وجود میآید که سنتز دوم اتفاق میافتد. ما دو سنتز داشتیم که یکی در مقطع دهه ۵۰ بود که ساموئلسون اقتصاد کلاسیک و کینزی را با یکدیگر آشتی داد و سنتز دوم مربوط به نئوکلاسیکها بود که تئوریهای آن را در دوره دکترا دانشجویان رشته اقتصاد میخوانند اما کسی نمیگوید این تئوریها از کجا آمده است و اساساً هدف اصلی طرح آن چیست. این تئوریها میگوید رفتار انسانها در طول زمان تغییر میکند و بنابراین تحلیل ایستا جواب نمیدهد و باید همواره تئوریها را مورد بازنگری قرار داد.
* اولین گام شناخت رصد تغییرات رصد انسانهاست
وی با بیان اینکه نظام سرمایهداری به شدت تغییرات رفتار انسانها را رصد میکند ادامه داد: در گام اول باید برای شناخت تغییرات روی رفتار انسانها تمرکز کرد. بحران بعدی بحران سال ۲۰۰۱ و بحران پایانی بحران سال ۲۰۰۸ میلادی بود. آقای بلانچارد و یکی دیگر از اقتصاددانان کتابی مینویسند و در فصل ۲۵ آن میگویند که ما اصلاً فکر نمیکردیم بحران بازار مسکن چنین اثر گستردهای در اقتصاد آمریکا داشته باشد و این مدلهایی که تاکنون در حوزه اقتصاد طراحی شده است هیچ کمکی به پیشبینی بحران نکرد.
صمصامی افزود: بنابراین لازم است ما به سراغ تحلیلهای عمیقتر در حوزه اقتصاد برویم و ببینیم رفتار افراد در یک نظام اجتماعی چه تغییراتی میکند و نظام مالی و اقتصادی بر اساس آن بازطراحی شود. هم اکنون اقتصاددانان غربی به دنبال این هستند که بخش مالی را بیشتر وارد حوزه اقتصادی کنند تا امکان رصد تغییر و تحولات و حرکت افراد بیشتر شود.
* بنای غلط برای اسلامی کردن علم اقتصاد
وی با بیان اینکه محصول این علم اقتصاد وارد دانشگاههای ما شده و ما مثل نقل و نبات همه این تئوریها را درس میدهیم، گفت: پس از آن با هدف اینکه این علوم را اسلامی کنیم گفتند برخی حوزویان علم اقتصاد را فرا بگیرند و از آن طریق با تلفیق این دو، علم اقتصاد اسلامی شکل بگیرد. اما این افراد آن چنان مجذوب تئوریها و فرمولها شدهاند که یک پله از ما جلو زدهاند تا جایی که حتی کتاب اقتصاد کلان اسلامی نوشتند در حالی که اصلا به مبانی فکری نظریات اقتصاد کلان توجه نکردند.
* تدوین کتب اقتصاد کلان و خرد اسلامی یک عقبگرد جدی در حوزه علوم انسانی و اسلامی است
صمصامی با اشاره به برنامه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای افزودن کتابهای اقتصاد کلان اسلامی و اقتصاد خرد اسلامی به درون دانشکدههای اقتصاد، گفت: برنامه این است که در یکی دو سال آینده و از یکی، دو سال آینده این اتفاق بیافتد که اگر این کار انجام شود این یک عقبگرد جدی در حوزه علوم انسانی و اسلامی است زیرا کسانی که به دنبال تلفیق فقه یا علم اقتصاد بودند، نمیدانستند مبانی نظری تئوریهای اقتصادی چیست و این تفکر چه تعریفی از جهان، انسان و معرفتشناسی دارد.
انتهای پیام/م